سلام
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوراااااااااااااااااااا ماه رمضون نزدیکه آجی خییلی خوشحالم ها
میخوااااااام تو این ماه با تموم دل و جونم خدا رو بغل کنم و تمووووم حرفامو بهش بگم و بگم و بگم که خیییییییییلی خییییلی خیلی عاااااشقتم بگم که خیلی ممنونتم , آره ممنتونم واسه همه چی , واسه این آبجی گلی که بم دادی , آجی سوفیا برام مهم نی چند روزه ندیدمت و چند روزه باهات حرف نزدم , فاصله ها برام مهم نیستن , این حال افتضاحی که بدون تو دارم برام مهم نی, اون همه دردی که از دیدن جای خالیت میکشم هم برام مهم نی , هرچی میشه بذار بشه , مهم اینه که من الان یه خواهر خوب دارم , کسی که هیچ وقت ولم نکرد,,,
کسی که از همون اول با همه فرق داشت ,,
آجی تو این ماهِ خوب کلی برات دعا میکنم , وبرا خودم هم دعا میکنم , برا همه هم دعا میکنم , تو هم دعا کن مطمئن باش خدا خییییییییلی نزدیکتر از اونیه که ما فکرشو میکنیم ,,, من الان حسش میکنم , کنارمه ,,,
عااااااااشقشم
امیدوارم به زودی باز ببینمت دوست دارم
هرجا هستی خوب مواظب خودت باش
بوس بای
سلام نازنینم , حالت خوبه ؟
امیدوارم هرجای وطن زیبامون که هستی شاد و خوشحال باشی نفسم , نبینم غمتو آجی گلم , این چند روز خیلی دلم برات تنگ شده , دلم برا تموم روزایی که هم قهر میکردیم هم آشتی , تنگ شده , کاش میتونستیم مث اون روزا باز هم باهم آهنگ گوش بدیم , تا دل فاصله هارو بسوزونیم , تا من حس کنم کنارمی , و با اینکه یه عالمه غم و غصه و راز و مشکل تو زندگیم دارم حس کنم کسی هست که خوب منو درک میکنه , کسی که باهمه فرق داشت , آجی سوفیای من , یادته یه روز بهم گفتی : ماها دوست های چند ساله میشیم ! اون روز تو همه دنیا رو بهم دادی با اون حرفت چون اون روز فهمیدم که قرار نیست یه روز منو ترک کنی قراره تا همیشه دوستم باشی , هیچ وقت فراموشت نمیکنم , عسل من ...
راستی , برام دعا کن , دارم درس میخونم , دوماه و نیم دیگه مدرسه شروع میشه میخوام نمره ی بالایی بگیرم و سال دیگه برم دانشگاه , تا بعد دانشگاه اگه خدا بخواد برگردیم وطن و از غربت دل بکنیم واسه همیشه ,ایشالا ..
واااااااااااااااااای آجی اگه بدونی چقد دلم میخواد ببینمت واااااااااای ...
دیگه زیاد حرفیدم فک کنم ...
مواظب خودت باش گلکم ,,, نبینم دلت بگیره ها ..وگرنه من اینجا میمیرم ,,
عزیزکم خیلی دوست دارم
منو ببخش اگه گاهی اذیتت میکردم ,,, به خدا هیچ وقت نمیخواستم اذیتت کنم ,, همیشه شادی و سلامتیت آرزوم بوده نفسم .....
به امید دیدار
اگه بیای همونجوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی
.
.
مواظب خودت باش
بوس بای
غ_م نگ___اه اخرت
تو لحظه خدافظی
گریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای
کاغذی،
قول داده بودیم ما به هم که تن
بدیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم
اخر کار،،
تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم
با رفتن از این دیار،ارزو هامو
میکشم...
کوله بارم پر حسرت.. دلم، یه دنیا درده...
مثل اواره ای تنها تو خیابونی که
سرده...
تا خیالت، به سرم میزنه گریم میگیره
اروم.. اروم... دل تنگم داره بی تو میمیره
گل مغرور قشنگم،من فراموشت نکردم
بی تو این جا رو نمیخوام
میرمو بر نمی گردم...
سلام
از خدا میخوام که خوب باشی
واسه تو مینویسم که بهترینی واسه تو که لایق بهترین هایی
دیشب خیلی حالم بد بود دو ساعت تمام تنهایی بیرون راه میرفتمو فکر میکردم وقتی رسیدم
خونه نیاز داشتم که باهات حرف بزنم ولی نا امید نا امید بودم
دلم خیلی برات تنگ شده خیلی ولی به کی بگم
ای کاش بیای
سلام عسل من
خوبی دوست جونم ؟ امیدوارم هرجای این کره ی خاکی که هستی خوب و سلامت باشی نفسم
اگه بدونی امشب چقد بهت نیاز داشتم که هیچ وقت تو این حال ولم نمیکردی ...
چقد دلم میخواس دردمو بهت بگم اما نشد ...
نشد دیگه ...
کاش ...
دوست جونم , دیگه داره کم کم باورم میشه که ازم دوری , داره باورم میشه که یه عالمه فاصله میونمون هست ,,
دارم به این وضع عادت میکنم ,, همه ش میترسم تو هم برام خاطره بشی ,,
امــــــــــــــــا نمیزارم این اتفاق بیفته ,, حتی اگه تو نباشی عزیزکم ,, تو برام همون آجی سوفیا هستی که اون اولا بودی ,,,
مث یه گل قشنگ همیشه برام تازگی داری ,, اینو خودتم بهتر میدونی نفس من ..
هرجا هستی شاد و خوشحال باشی نفسم
اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت
چشم به راهه تو می مونم با دلی پر از صداقت
اگه با اشکای گرمم دل سنگ برام بسوزه
اگه جسم من بپوسه بعد دنیا دو روزه
اگه نقش قصه ها شی
مه روی قله ها شی
بری و از من جدا شی
اگه باشی و نباشی
من فقط عاشقت هستم
مرهمی رو قلب خستم
این تویی که میپرستم
سرسپرده تو هستم
اگه جای تو به این دل،همه دنیا رو ببخشن
میگذرم از هرچه دارم اگه باشی عاشقه من
اگه زنجیر به پاهام
اگه قفل و اگه صد بند
میرسم هرجا که هستی به تو و عشق تو سوگند
اگه باشی تاجی بر سر
یا که از ذره ای کمتر
دل من داغ تو داره تا ابد تا روز آخر
من فقط عاشقت هستم
مرهمی رو قلب خستم
این تویی که میپرستم
سرسپرده تو هستم
اگه با یک قلب تب دار بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم را ببرم تا چوبه دار
اگه زندگیم فنا شه
طعمه خشم خدا شه
یا که در حسرت عشقت روحم از بدن جدا شه
اگه قلبمو شکستی
رفتی و از من گسستی
مهربون
یا
خود پرستی
من فقط عاشقت هستم
مرهمی رو قلب خستم
این تویی که میپرستم
سرسپرده تو هستم
وقتی می بینمت حوصله نداری , حالم بد میشه , حتی بزرگترین آرزومو فراموش میکنم , ,, دلم برا روزای اول دوستیمون تنگ شده , چه زود گذشت ...
چه زود همه چی رو گرد و غبار گرفت ...
دیگه حتی فراموش کردی که وقتی میری باید خداحافظی کنی , من نمیگم این کار رو حتما باید بکنی , اما ... خودت عادتم دادی ,,, نمیتونم ترک کنم ,,, نمیتونم ...
از خدا میخوام هرجای دنیا که هستی تنت سالم و دلت شاد باشه , دوست من !
من و تو تا ابـــــــــــد ...
خونه پر از رنج سکوته وای دلم تنگه
گلهای باغچه پیش چشمم وای چه بی رنگه
گل توی گلدون باز دوباره داره میمیره
راه نفس رو بغض بیداد تو میگیره
روزی به چشم تو من بهترین بودم
عاشقترین بودی عاشقترین بودم
از آشیون دلکندن و رفتن که آسون نیست
در سینه عشق تازه پروردن که آسون نیست
روزی به چشم تو من بهترین بودم
عاشتقرین بودی عاشقترین بودم
خونه پر از رنج سکوته وای دلم تنگه
گلهای باغچه پیش چشمم وای چه بی رنگه
داستان “گفتگوی کودک و خدا” کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی رابرای تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداری خواهد کرد. ” اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.” خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز میخواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.” کودک ادامه داد: “من چطور می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟” خداوند او را نوازش کرد و گفت: “فرشتة تو، زیباترین و شیرینترین واژههایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.” کودک با ناراحتی گفت:“وقتی میخواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟” اما خدا برای این سؤال هم پاسخی داشت: “فرشتهات، دستهایت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد میدهد که چگونه دعاکنی.” کودک سرش رابرگرداند وپرسید: “شنیدهام که درزمین انسانهای بدی هم زندگی میکنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟” - “فرشتهات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.” کودک با نگرانی ادامه داد: “اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمیتوانم شما راببینم، ناراحت خواهم بود.” خدواند لبخند زد و گفت: “فرشتهات همیشه درباره من با تو صحبت خواهدکرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم بود.” در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده میشد. کودک میدانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سؤال دیگر از خداوند پرسید: “خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشتهام را به من بگویید.” خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: “نام فرشتهات اهمیتی ندارد. به راحتی میتوانی او را مادر صدا کنی.
قربون قلب مهربونت بشم دیگه با چه رویی تو چشات نگا کنم , من اشتباه کردم , به خدا نمیخواستم اینطوری بشه , معذرت میخوام ...
دیروز حالم خیلی بد بودش , اصن خودمم نمیدونستم چی دارم میگم , در عرض دوساعت خیلی اتفاقای بد تو خونه ی ما افتاد , حالم اینقد بد بود که حتی تو خونه هم یه دعوای گنده راه انداختم , تصمیم گرفتم تنهایی زندگی کنم , تا اینکه شب همه برگشتن و ....
میدونم درک میکنی منو , چون میشناسمت , چون با همه فرق داری , من از همون اول میدونستم , که تو ماهی , میدونستم هدیه ایی هستی از طرف خدا , قربون خدا برم که کارش اینقد درسته , من بی صبرم , زودی قاطی میکنم و خیلی خیلی خیلی زود قضاوت میکنم , یادم بده مث خودت باشم , تو از من بزرگتری پس تجربه ت از من بیشتره , باید مث تو بشم , فقط مث تو , چون تو عمرم اینقد اخلاق و رفتار کسی به دلم نشسته بود ! اینو هیچ وقت بت نگفته بودم که از مامان بابامم برام عزیزتری ..
چون ...
آجی سوفیای من پشیمونم , منو ببخش , به خدا روسیاهتم , باور کن من بی ادب نیستم اصلا هم دوست ندارم نه به تو نه به هیچ کس دیگه ایی خدایی نکرده بی احترامی کنم , اما چیکار کنم دست خودم نی وقتی اعصاب ندارم و حالم بد میشه , دیگه خودمم نمی فهمم چی دارم میگم , تا بعدش میفهمم چه گندی زدم ...
در هر حال من خیلی خیلی معذرت میخوام , نمیدونم اومدی اینو بخونی یا نه :| اما امیدوارم منو ببخشی , آجی گلم , ممنونم ازت که این همه منو تحمل میکنی , بهت نیاز دارم به خدا , تنهام ...
مثــ قایقیـــ خستـهــ تو دریا مثــ دیدن تو تویــ رویا مثـــ تیکـــ تیکــ خستهــ ساعتـ ـ مثـــ قصه ی تلخـــ صداقتـ ـ مثـــ شبـ ـ مثــ گلــ تویــ گلدونـ ـ مثـــ تصویــر ماه تویــ بارونــ ـ مثـــ گریه ی تلخــ دیوونهــ ـ دیگهـــ چیزی ازتــ نمیمونهــ ـ مثـــ لحظه ی بارونـــ و پاییز مثـــ چشمایــ خسته یــ لبریز مثـــ اشکایــ ریخته رویــ گونهـ ـ دیگهــ چیزی ازمــ نمیمونهـ ـ مثــ بارونــ و ابر بهارهـ ـ مثــ لحظه یــ خوابــ ستاره تـو رو دوســــ دارمــ ـ مثـــ خاطره هایــ پریدهــ ـ دو نگاهــ به هم نرسیدهــ ـ مثــ شاعر و عشقـــ و رفاقتــ ـ مثــ حس غریبـــ نجابتــ ـ مثــ ترسه و گریهــ و خوندنــ ـ همهــ خاطره هاتو سوزوندنــ ـ مثــ اشکایــ خوابــ شبونهــ ـ دیگهــ چیزی ازمــ نمیمونهــ ـ مثــ لحظه ی بارونــ و پاییز تــو رو دوستـــ دارم لبالبــ ـ
مثــ چشمایــ خسته یــ لبریز
مثــ اشکایــ ریخته روی گونهــ ـ
دیگهــ چیزی ازمــ نمیمونهـ ـ
مثــ بارون و ابر بهارهــ ـ
مثــ لحظه ی خوابــ ستارهــ ـ
تــو رو دوســـ دارمــ ـ
از چــه بنویســــــــــــم؟؟
از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟
یا از دلی که سوتو کور است؟ از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟ یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟ از چـــه بنویســـــــــــــم ؟؟ از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟ یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟ از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟ یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟ من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم… من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم….. من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد
آهای مردم مرا هم دعا کنید آهای کسانی که بر شاخه های درخت امید دخیل بسته بودید. دخیل های آبی و زرد و قرمز را گره زده بودید و دل را به گره گشا سپرده بودید تا مسافرتان سالم از سفر باز گردد !!!! دیدم که گره هایتان باز شد و معشوق و مسافرتان سوار بر اسب سفید دوباره بسویتان بازگشت و دعایتان مستجاب شد. مرا هم دعا کنید !!! آهای کسانی که سفر کردید به شهر خدا برای دیدارش و گرداگرد خانه محبوب خویش طواف کردید. اشک های شوق باریدید و دست نیاز بسوی آسمانش بلند کردید ، دعا خواندید و از او طلب کردید !!!! دیدم که در های رحمتش از آسمان ناگاه باز شد و آنچه طلب می کردید بر شما بارید. مرا هم دعا کنید !!!! آهای کسانی که به دیدارش مشتاق شدید و و به سوی خانه اش با شوق ایستادید. ذکرش گفتید. شب و روز. روز و شب. وقت و بی وقت نامش را بر زبان راندید !!!! دیدم که چگونه پاسختان را داد و شما را مست دیدارش کرد. مرا هم دعا کنید !!!! امشب بغضی عجیب گلویم را می فشارد و نفس هایم را تنگ تر از همیشه کرده است. نمی دانم غم دوری توست که قلبم را می سوزاند یا آتش اشتیاق من به دیدارت. سالهاست از تو دور افتاده ام. از آن زمان که بدین جا تبعید شدم و دستم از دستانت جدا شد و تو را گم کردم. و این سالها به اندازه قرن ها بر من می گذرد و زندگی ام فقط بهانه ایست برای دیدار تو. امشب دلم می خواهد چون آسمان با صدای بلند گریه کنم و این بغض هزار ساله را از گلو رها کنم. اما افسوس که گوش های نامحرم مرا می شنوند. آهای آدم ها مرا دعا کنید تا شاید بار دیگر خدا به من نگاه کند و دستم را بگیرد و مرا در آغوش کشد و غم هایم را پایان دهد. و تو هم مرا دعا کن ای تنها امید باقی مانده من
همیشه می گفتم و الان هم میگم , دوستی منو تو نمیمیره , من تو قلب تو مردم , اما تو توی قلب من نمیمیری , از امروز یه درخت میکارم و اسمش میزارم سوفیا ..
دیگه با هیچکی دوست نمیشم , با هیچکی ,, فک میکردم تو همونی که من هشت ساله دنبالش دارم میگردم ,, اما نبودی , عوض شدی ,, شدی یه آدم دیگه که دیگه حتی وقتی سلام میکردم ( میگفتی : واقعا که ) آجی جواب سلام که واجبه که , میدونم اشتباه از من بود, من زیادی باهات صمیمی شدم ,, همه ش من خواستم نه تو ... همه ش من بودم نه تو ...
وقتی که اومدم برا آخرین بار خدافظی کنم ازت , به جای اینکه مث دوست باهام حرف بزنی , این حرفارو تحویلم دادی !
to age dust budi bad az in hame modat ke ba man harf mizadiyo dar ertebat budi bad az in hame ke goftam az by badam miyad in hame by nemidadi
من دوست نبودم باشه , اصن نمیدونم کجای کارم اشتباه بود , چرا تو با من عوض شدی ؟ چرا ؟
حق من این نبود , ( دلم شکست ) اینو هیچ وقت یادت نره , کاش هیچ وقت باهات دوست نمیشدم , کاش بعد آجی ساناز دیگه با کسی دوست نمیشدم , کاش میتونستم اون تصمیمی رو که گرفتم تا آخر پاش بمونم , اما هنوزم دیر نشده , دیگه تو عمرم با هیشکی دوست نمیشم , به هیشکی حرفامو نمیگم , تو هم همینکارو بکن , مطمئن باش اشتباه نمیکنی ... من دیگه مطمئن شدم ..
هیییی آبجی ,, اصلا فکرشم نمیکردم که هم با ناراحتی هم با دل شکسته , هم با پشیمونی ازت خداحافظی کنم ,,
حتی بم نگفتی ( مواظب خودت باش ) , مث روز برام روشنه که از رفتنم خوشحال شدی ...
حتی نگفتی ( خدانگهدارت ) تو باز این سه نقطه رو گذاشتی ( ...) این یعنی سکوت , نه خدافظی ..
کار خوبی نکردی آبجی , که پای دوستیت نموندی ,,,
دیگه با هیچکی این کارو نکن , اگه دوست میشی تا همیشه دوست باش وگرنه با کسی دوست نشو ,,
چون همه تو سینه شون یه قلب دارن ,, قلب که از سنگ و شیشه نیست , نازکه ...
من همیشه دوستت دارم
خدافظ
من و تو ...
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلبمان را بشنود
سلاااااااااام
واااااااااااای آجی سوفای من , عشق من , عمر من , زندگی من , تموم دلخوشیهای من ,, قربون اون دل مهربونت بشم
آجــــــــی ,, دورت بگردم , خوشگل من , چه حس خوبی دارم که تو کنارمی ,, آره من واقعا حست میکنم ,,
وقتی باهام حرف میزنی دیگه هیچی جز تو برام مهم نیست ,, آجی من تاحالا ندیدمت ,, فقط عکستو دیدم ,, صداتم که درست حسابی یادم نیست فقط یه چی یادمه که گفتی ( عزیزم ) واااای چه خوشحالم , یعنی اگه این حس بی نهااااااااااایت قشنگی که من نسبت یه تو یه دونه آجیم دارم , اگه توهم مث من باشی , دیگه من هیچی از خدا نمیخوام , اصن اشکال نداره , تو منو دوست نداشته باش , من اندازه ی دوتامون تورو دوست دارم , اگه بعد دو یا سه یا پنج یا چه میدونم بعد بیست سال من اومدم و تو منو نشناختی , اشکال نداره , اگه پیدات نکردم , اگه هیچ وقت نتونستم ببینمت , اگه حتی گمت کردم , باز نا امید نمیشم , چون خدایی هست اون بالاها , همون که تورو آجی من کرد , همونم خودش خوب میدونه که کی و کجا من باید اون روی ماهتو ببینم کاش مشید فقط یه لحظه باتو باشم ,, تو دنیای واقعی ببینمت ,, به خدا تموم عمرمو میدم به یه لحظه دیدنت ,, اینو قسم میخورم ...
اما من چیکار کنم ,, چرا قصه ی زندگیم اینطوری بود ؟!
این سوالیه که من هشت ساله دارم از خودم و خدای خودم میپرسم ! خدایا ,, چرا ؟
الان من با این همه دوری و با این همه دوستی چیکار کنم ؟
آجی سوفیا ؟ کجایی ؟ آجییییییییی جواب منو بده من تنهام امشب ,, آجی مادرم رفت ,, باز دوباره خیلی تنها شدم ,, خدای من ,,, راستی آجی , این عکس رو من دیروز تو آلبوم خانوادگیمون پیدا کردم , عکس بچه گی های من و تو ببین چقد بانمک بودیم ... چه زود گذشت ,, چه زود ما بزرگ شدیم ,, چه زود ...
آجی یه چیزی رو جدی بگم ,, خیلی خیلی دوست دارم ,, امیدوارم هرجای این دنیای کوچیک که هستی , شاد باشی ,, و هیچ وقت دلت نگیره ,,, البته منو ببخش که گاهی اذیتت میکنم , وقتی خداحافظی میکنی اذیت میکنم همه ش نمیزارم بری , الان باز عکست رو نگا کردم ,, قربون اون خنده های خوشگلت بشم ,, آجی همیشه دورم ,, من اینقد راحت میحرفم اینجا ,, چون هیچکی برام مهم نیست ,, من فقط با تو دارم حرف میزنم ..
الان یکی از عکساتو دارم نگا میکنم ,, چقد دوس دارم این عکستو ,, چه لبخند قشنگی امیدوارم همیشه اینطوری شاد باشی ...
دوست دارم آجی
شبت خوش
مـــــــــــــــــــــــــــــــن و تــــــــو تا ابد ...
نمیشد من یک دخترِ سادهی دهاتی بودم... با یک دامنِ لاجوردیِ بلند ِ پُرچین؟
تو یک مردِ آفتابسوختهی مهربان؟
نمیشد؛ خانهمان کوچک و نانهایمان تنوری و دلهایمان داغ بود؟ ریحان میچیدیم عصرها...
... شیر میدوشیدیم با ذوق... ماست میزدیم... میرفتیم دشت...
غلت میخوردیم لای گندمزارها!
حیاطِ خانهی شما میشد سقفِ خانهی ما...
شمعدانیهای ما میشدند روشنیِ آسمانِ خانهی شما!
تو صبح میرفتی توی باغهای انگور... شب که میآمدی، من مستِ چشمهایت میشدم!
سلام
آجی چرا این حس تو من به وجود اومده ؟
میدونم اینقد بهم نزدیکی که میفهمی چی میگم ! مث همیشه درکم میکنی ! آبجی سوفیا ؟! چرا دوستیمون داره سرد میشه ؟
چرا اینجوری شدم من ؟
چرا اینجوری شدی تو ؟
خب بالاخره هرچیزی شروع و پایان داره , اما این دوستی نباید پایانی داشته باشه , مگه یادت نیست ما وسط جاده خونه ساختیم ؟ نه شروع میکنیم ,, نه تموم ..
کاش هیچ وقت خسته نبینمت , الان امشب چون خسته ایی و خوابت میاد من زیاد حرف نمیزنم , فقط اینو برات می نویسم , تا بدونی حست میکنم ,,
تحمــــــل کن
دل تورو میرنجونه دلتنگی
داری با دلتنگی تنها میجنگی
میدونم هرشب گریونی
دیگه نمیتونی با این دوری
به پای من بمونی
تحمل کن
یه روزی این دوری میمیره
تو قلب من هیچ کسی جاتو نمیگیره
تحمل کن تموم میشه
تموم دلخوری هامون
یه کم دیگه تحمل کن
بمون ...
تحمل کن تموم میشه
تموم دلخوری هامون
یه کم دیگه تحمل کن بمون
میدونم چقد از تنهایی بیزاری
مث کابوس این روزای تکراری
میدونم هرشب گریونی
دیگه نمیتونی با این دوری
به پای من بمونی
تحمل کن ...
من و تو تا ابد ...